معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان مــی سپردم !
تو درشبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی ، اولِ روشنی و آغاز تبم بودی .......ازپشت پرده ی لرزان اشکهایم دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی !
ای همه ی من ! وقتی تو آمدی روی حریر برف تازه ی بر زمین نشسته پا گذاشتم تا ازچشمهای تَرَم به شـــــوق دیدارت گل ببارم ! دیدی که کبوترهای حرم دل ، چه معصومند و بر سر هر ســــــفره ای که به سخاوت گشوده باشند ، بی دعوت مــــی نشینند و یقین دارند میزبان عاشق است . و من عشق راشناختم !
همان حسِ تازه ی رسیدن ، که بـــــی تابِ بخشش بود ! همان نوازشـی که بر سر شاخه
های لختِ درختان ، جاپای جوانه های مشتاق رویش را لمس میکرد .
ای همه ی من ! وقتــــی تو آمـدی ، دیدی که من عاشــــقم ! فریاد میـــــــزنم و کوچه های برفی را ازخواب بیــدار مــی کنم . مــی خواهم به نوای دل من گوش بســپارند و همراه من چرخ بزنند، همه یآوازهای خفته در رگ درختان خوابزده !
ای همه ی من ! وقتــی که تنهایی مجالــی شد تا تو را بیابم ، وقتــی سکوت شبانه ام فرصتــی شد تا صدای قدمهای نورانی ات را بشنوم ، وقتی دور از های و هوی مشغله ها بر قلبم فرود آمدی ، از آن پس دریافـــتم که زندگــی خط فاصله ای است از اینجا تا ابدیت ، لحظه ها کوتاه نیستند و هر لحظه با حضور عشق ، عمری به بلندای عمر زمینیان دارد و قدرتی به عظمت خواستن و توانستن !
پس از آن روز دریافتم که هرگز سختــی نمیتواند بر نرمــی غلبه کند . دریافـــتم که عشق نرم است و میتواند بر هر کینه و عداوتی غلبه کند . مهربانی ، نرم است و میتواند خشونت را مغلوب کند . صبوری نرم است و میتواند بر رنج پیروز شود .
ای همه ی من ....
دقایق فوق العاده زیبایی گذشت، با این دل نوشته های فوق العاده زیبا.
دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد…….. از اشک پرسیدم چرا اومدی؟؟ گفت آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست