صدای تو


کلمه!

محتاج کلمه ام.... تا نفسی زنده کنم برای زیستن...

برای بودن...برای ماندن

تو را که رنگ می بازد برای تو!

ندایی به گوشم ...دیده شد...

مرا می خواند...

صدای تو!!


نظرات 1 + ارسال نظر
سینا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ق.ظ

کلماتت که می رسند /
زبانه ها آرام میگیرند /
کمتر می سوزانند /
و کمتر برای سوزاندن بهانه می گیرند /
ببار کهکشان باران!
ببار

هنوز می بارم ... هنوز گاهگاهی به شیوه ابر خسیسی می بارم ...
باران روحم را شست برگهای درختان را..... قطره قطره اب دوباره جوان شدم. سبز...زرد...نارنجی... ورق می خورم. ....... سالهاست باران می بارم.......... کوچه کوچه خیس امدنت را ته میکشم. سبز نمیشوم . باران هم که ببارد... می بندم پنجره را چشمهایم را هم.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد