دل است دیگر

دل است دیگر زبان نمی فهمد

گاهی جفت پایش را در یک کفش میکند و بهانه میگیرد

به حرف هیچ کس هیچ کس هم گوش نمیکند

این همان گاه است که صدایت که از فرسنگ ها دور میشنوم 

پر در میاورم در یک لبخند ت

و در یک ان خودم را به اغوشت میرسانم

اخ که شیدایی تو با من چه میکند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد