سالها پیش در هیاهوی فریادهای مردم بدنیا آمدم و چنین شد که ...سرشار از حرفم...اما آموختم که با سکوت فریاد بکشم !
فریادم را به درون می کشم... تا دیگران را نیازارم!!
ادامه...
کمی دورتر می ایستم و چشم میدوزم به قد کشیدن این عشق
مثل مادری که بزرگ شدن کودکش را میبیند و تو با این کودک کوچک هی دور میشوی و نزدیک دلم میخواهد به ثمر نشستنش را ببینم میترسم عزیز میترسم پیر شوم و کودکم خوشبخت نشود میترسم
ستاره
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ
برای خوشبختی اش دعا کن
من هستم
آسمان بارانی است
یک دل عاشق هست
سناریو کامل است
فقط مانده تو بیایی
کودکان قصه من و تو را کم دارند
Arezooye ghalbiye manam hamine! Hamin k to samareye in hame eshgho ehsase pako khaleseto bebini, ye aakhare khobo shirin