بی تو بد نیستم
فقط کمی شبها
دیر تر میخوابم و روزها بین مستی و هوشیاری نامت را میبرم
خانه ام دیگر مرغ
عشق ندارد و ابرها برای باریدن اینجا ناز میکنند
اما چشمانم که همیشه
عاشقشان بودی اینقدر بارانی اند که دیگر دلم هوای باران نمیکند
ان ستاره کوچک
را یادت هست ؟
همان که برای تو بود ؟!
چند شبست که او هم دیگر اینجا نیست
با
همه این احوال حال من خوب است