درخت

درخت شده ام

شاخه شاخه

برگ برگ

تو که می آیی بهار میشوم

می شکفم

می خندم

در آغوش تو تابستانی میشوم که عطش خواستنت در تمام وجودم جاریست

دور که میشوی زرد میشوم

بارانی میشوم

شاخ و برگم میریزد

و دورتر که میشوی این سرمای خانمان سوز دلتنگی خاکسترم میکند

نیاز تو را که فریاد میکنم جغد پیر و نحس بروی شاخه هایم مینشیند و به ریشم میخندد .

پس کی بهار میشود ؟؟

چرا انقدر منتظرم ؟؟!!


نظرات 3 + ارسال نظر
طراوت چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ق.ظ

ستاره جان
بسیار زیبا بود و لذت بردم.................
و چه دلتنگ شدم ..........................
کاش ...........................................

چی کاش ؟
کاش چی ؟

سینا چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

سبز!

شما دست درد می گیری با این فعالیت های زیادت ... خیلی مواظبت کن ... مخصوصا از دستت که به نوشتن هیچ خطی نمی ره !!!! کلمه کلمه کلمه !

طراوت چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

کاش اونی که منتظرشی و منتظرشم میامد.......

سرنوشت را نمی توان از سر نوشت ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد