شفافیت

دارم دوره شفافی رو زندگی می کنم ، درونم و بیرونم رو 100% یک رنگ و یک شکل کردم .

لحظه ای که درونم فرمان بده دوستی رو در آغوش بکشم حتما اونکار رو انجام می دم

و لحظه ای که درونم بگه ناراحتیت رو به فرد مقابلت ابراز کن حتما انجام می دم .

شاید قبلا کمتر از این به حرف دلم گوش می کردم ، چه در ناراحتی یا ابراز محبت ...


اما الان دارم آرامشی رو تجربه می کنم که برام شیرینه ،

ذهنم رو خالی نگه می دارم و در گیر حرفهای نگفته نمی کنم ...

سفر جدیدی رو آغاز کردم و به امید خدا جلو می رم ...

...

عبور باید کرد.

صدای باد می آید ، عبور باید کرد.

و من مسافرم ، ای بادهای همواره!
 ...

زمزمه آخر : دستهام تو دستهای خودته و منو می بری ، خسته نمی شم و اگر هم خسته بشم امید به حضور و یاری تو منو راه می اندازه ... به امید خودت قدم برمی دارم خدای خوب و مهربون .

نظرات 4 + ارسال نظر
طراوت چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ

ستاره جان همیشه خدا بهترین دوسته

اوهوووومممممممم ....

سینا چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ب.ظ

اوهووووومممممممم ....

آها آها آها ...

غریبه چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ

یادش بخیر

چه غریبه باهوشی !!!

مهسا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ق.ظ http://khateraaat.blogfa.com

سلام متن جالبی بود به وبلاگ منم سر بزن خوشحال میشم

حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد