زمانی که زیر درختان برگ ریز پاییزی با شاخ های سر به فلک کشیده و برگ های زرد و نارنجی رنگش قدم می زنی و وقتی به نور مهتابی که از لابه لای برگ ها بر زمین باران خورده می تابه می نگری،رقص عاشقانه برگ های پاییز را همراه موسیقی باد می تونی احساس کنی ...
می نویسی :
صدای خش خش برگها
توی یه جاده ی پاییزی
صدای قدمهایمان
صدای نفسهایت
پیچیده لا به لای صدای نفسهام
صدای ناله درون من برای سرآغاز مجدد دوری
و صدای باران
و باران
آری باران
نوازشم می کند با تو
صدای برگها
صدای گذر زمان است؛
صدای رفتن.
و باران
برای شسته شدن؛
پاک رفتن.
... و پاک باز آمدن...
شاعر می گه :
زیر بارون نفسهاتو دوست دارم
عطر خوب تورو بارون می گیره
با تو زندگیم چه رویایی می شه
با تو این قلب یخی جون می گیره ...