خوب یادم نیست!
باران می بارید...
هر قدم از خود دورتر گشتم...
از بی نشانیها گذر کردم!
باران می بارید ...
و چه غروری بر دلم می کاشت...
بی نیاز از جُستن کلمات!
باران می بارید...
رسم سرگشتگی و شیدایی را مرور کردم!
تک و تنها ... با تو!
باران می بارید...
من ، اما
غمگین بودم....
باران می بارید!
"به صحرا شدم
عشق باریده بود و زمین تر شده،
و چنان که بای مرد به گل فرو شود
پای من در عشق فرو میشد. "
بایزید
سینا ... دلبندم ... پای مرد !!!!
ستاره پرنور دنباله دار تو نباید غمگین باشی.
بخند و غم و غصه رو از دلت دور کن.
داشتم از غیبتت نگران می شدم ...
ستاره عزیز مریض بودم برای همین چند روزی غیبت داشتم حالا با ولی ام میام غیبتم رو موچه کنه
طراوت جان دلبندم موجه ....