سالها پیش در هیاهوی فریادهای مردم بدنیا آمدم و چنین شد که ...سرشار از حرفم...اما آموختم که با سکوت فریاد بکشم !
فریادم را به درون می کشم... تا دیگران را نیازارم!!
ادامه...
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم باز می لرزد دلم دستم باز گوئی در جهان دیگری هستم لحظه دیدار نزدیک است ... های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ وای نپریشی صفای زلفکم را باد ابرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است
لحظه دیدار نزدیک است
باز می لزرد دلم دستم
حالا که آمده ای
تازه می فهمم
احساس آن دهقان پیر و مزه ی دعای باران را
" از محمدرضا عبدالملکیان "
جدی لحظه دیدار نزدیکه؟
بعنی میشه من ستاره دنباله دار رو ببینم؟
چرا که نه ... ولی به نظرم این دوستی بدون دیدار پایدارتر می مونه