ناخودآگاهت

دلم می‌خواهد
یک میس‌کال باشم برایت
شماره‌ای که سیوش نکرده‌ای
زیر لب تکرارم کنی
به یادم نیاوری

دلم می‌خواهد
بی‌اجازه‌ی تو
پادشاهی کنم
در ناخودآگاهت

نظرات 5 + ارسال نظر
ANNA شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

خیال قشنگی بود نازنین ستاره
میس کال نه
کالی که او جواب دهد
صدای نازنینش در گوشت بپیچد و
تو در رویا غوطه ور شوی

ما به میس کال هم راضی ایم حتی ...

طراوت شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

بی نظیر بود عزیزم مرسیییییییی

فدات بشم آخه ....

غریبه یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

زهرا یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ http://rrosanii.blogsky.com

سلام...
نامه محمد نوری زاد را میگویی؟
کاش همیشه همه چیز طبق دلخواسته هایمان پیش رود...
دلمان...

آره عزیزم ... کااااااش ...

مهدی دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ http://hereyes.blogsky.com/

قشنگ بود
از تو که حرف میزنم تمام فعل هایم ماضی اند.ماضی بعید
ماضی خیلی بعید...
کمی نزدیک تر بیا.دلم برای یک حال ساده تنگ شده است...

واقعا ... امیدوارم شهامت روبرو شدن با چشمهاشو پیدا کنی ... من ، یا بهتر بگم مااا این حس رو تجربه کردیم ... و اسمشو گذاشتیم شیدایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد