سالها پیش در هیاهوی فریادهای مردم بدنیا آمدم و چنین شد که ...سرشار از حرفم...اما آموختم که با سکوت فریاد بکشم !
فریادم را به درون می کشم... تا دیگران را نیازارم!!
ادامه...
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
خیال قشنگی بود نازنین ستاره
میس کال نه
کالی که او جواب دهد
صدای نازنینش در گوشت بپیچد و
تو در رویا غوطه ور شوی
ما به میس کال هم راضی ایم حتی ...
بی نظیر بود عزیزم مرسیییییییی
فدات بشم آخه ....
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
سلام...
نامه محمد نوری زاد را میگویی؟
کاش همیشه همه چیز طبق دلخواسته هایمان پیش رود...
دلمان...
آره عزیزم ... کااااااش ...
قشنگ بود
از تو که حرف میزنم تمام فعل هایم ماضی اند.ماضی بعید
ماضی خیلی بعید...
کمی نزدیک تر بیا.دلم برای یک حال ساده تنگ شده است...
واقعا ... امیدوارم شهامت روبرو شدن با چشمهاشو پیدا کنی ... من ، یا بهتر بگم مااا این حس رو تجربه کردیم ... و اسمشو گذاشتیم شیدایی