سالها پیش در هیاهوی فریادهای مردم بدنیا آمدم و چنین شد که ...سرشار از حرفم...اما آموختم که با سکوت فریاد بکشم !
فریادم را به درون می کشم... تا دیگران را نیازارم!!
ادامه...
رها شدم، چون قایقی تهی که به شیطنت کودکانه ای بند می گسلد از ساحل و خشنود تن می سپارد به آرامش رود. تخته پاره های شکسته ام را ، کودکان ، در آرامش پس از بلندای آبشار بی قرار ، هدیه می برند برای اجاق سرد خانه هایشان.
زیبا بود
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
... آغازی برای شکفتن!
و یا روندی برای پژمردن
رها شدم،
چون قایقی تهی
که به شیطنت کودکانه ای
بند می گسلد از ساحل و
خشنود تن می سپارد به آرامش رود.
تخته پاره های شکسته ام را ،
کودکان ،
در آرامش پس از بلندای آبشار بی قرار ،
هدیه می برند برای اجاق سرد خانه هایشان.
زیبا بود