لحظاتی آمدی و کنار لحظه های گذرانده ی دلگیر جمعه ام بودی
باز وقت رفتن شد ...
پنجره را باز بگذار و برو ...
چقدرشبیه تو!
یک لحظه آمد،
نماند و رفت.
خوبم...
مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند...
دیگر نگران داس ها نیستم..