تنها برای چشمهای تو مینویسم،برای بیقراریهای خودم برای تنها یک بار دیدن تو برای درآغوش گرفتن دستانت. تنها و سردرگم لابلای آدمهائی که نمی شناسم چشمهائی که میکاوندم تنها مونسم کوههائی است که رو به پنجره اتاقم باز میشوند ودرختانی که ذهن مرا میخراشند و من تنها به تو فکر میکنم که چقدر مغمومم و چقدرنیازمند تو کیومرث شروین(اهورا)