تمنا

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت
سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم

توی کوچه های بی عبور
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

منتظر نشسته ام


تو هنوزم هیچی نمی خوای به من بگی ؟؟؟!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
سینا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ

اینجا هر وقت که می آیی پر از جوانه های تازه است
از بوییدن نوشته هایش سیر نمی شوی!

طراوت دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ

عزیزم تو دلت میخواد چی بشنوی؟

هیچی ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد