"این متن را جدی بگیریم"

همیشه با یادآوری این مطلب سعی می کنم وقتی از دست مامان و بابام خیلی خسته و ناراحت بودم آرامش رو برای خودم فراهم کنم ، دوستشون داشته باشم و بهشون احترام بزارم .... 

کمی سخت شده این روزا .... اما امکان پذیره .... شک نکن !


فرزند عزیزم، آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم ،اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است !

صبور باش و درکم کن

یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم ، برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن ،  وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر !

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو ،  وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...

همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..

روزی خود میفهمی از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم!

نظرات 2 + ارسال نظر
طراوت یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ب.ظ

ستاره جان اشک ما رو در آوردی با این پستت

طراوت جون این روزا دچار چنین جنگ درونی ایم ... از طرفی خسته ام و رنجیده از طرفی دلسوز و مدیون محبتاشون .... حال بدیه خلاصه

سینا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ق.ظ

!!!

این !!! ها یعنی چی ؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد