سالها پیش در هیاهوی فریادهای مردم بدنیا آمدم و چنین شد که ...سرشار از حرفم...اما آموختم که با سکوت فریاد بکشم !
فریادم را به درون می کشم... تا دیگران را نیازارم!!
ادامه...
غریبه
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ
دیوارهای دنیا بلند است و من گهگاه کنجکاو می شوم که بدانم پشت این دیوار بلند چه خبر است. این کنجکاوی ام وقتی به شدت تحریک می شود که می بینم یک دل پرتب و تاب از آن طرف دیوار پرت می شود این طرف دیوار؛ درست مثل آن که بچه بازیگوشی توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه همسایه انداخته است. بعد می بیتم یک صدای زیبا مدام صدا میکند که «دلم افتاده توی حیاط شما؛ می شود دلم را پس بدهید...» صدایش آن قدر قشنگ است که دوست دارم بارها و بارها آن را بشنوم. می ترسم اگر جوابش را بدهم صدایش قطع شود. بعد از مدتی که می بینم صدایی نمی آید؛ دل را می اندازم آن طرف دیوار. همین! و من این بازی را دوست دارم. همین که دلی پرت می شود این طرف دیوار؛ همین که ... من این بازی را ادامه می دهم ...
تو یا خدایی یا مردی غریبه .... یعنی از دنیا رفتی .... هان ؟؟؟ . . . ولی خوب بود ... به نوشتن ادامه بده
سینا
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ
بخواب دخترم! ساعت از نیمه شب گذشته!
تازه سر شبه باباجان
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دیوارهای دنیا بلند است و من گهگاه کنجکاو می شوم که بدانم پشت این دیوار بلند چه خبر است. این کنجکاوی ام وقتی به شدت تحریک می شود که می بینم یک دل پرتب و تاب از آن طرف دیوار پرت می شود این طرف دیوار؛ درست مثل آن که بچه بازیگوشی توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه همسایه انداخته است. بعد می بیتم یک صدای زیبا مدام صدا میکند که «دلم افتاده توی حیاط شما؛ می شود دلم را پس بدهید...»
صدایش آن قدر قشنگ است که دوست دارم بارها و بارها آن را بشنوم. می ترسم اگر جوابش را بدهم صدایش قطع شود.
بعد از مدتی که می بینم صدایی نمی آید؛ دل را می اندازم آن طرف دیوار. همین!
و من این بازی را دوست دارم. همین که دلی پرت می شود این طرف دیوار؛ همین که ...
من این بازی را ادامه می دهم ...
تو یا خدایی یا مردی غریبه .... یعنی از دنیا رفتی .... هان ؟؟؟
.
.
.
ولی خوب بود ... به نوشتن ادامه بده
بخواب دخترم! ساعت از نیمه شب گذشته!
تازه سر شبه باباجان