پایان... شاید پست آخر !

خنثی هستم.......

پر از سکوت...

پر از حرفهایی که بلعیدم....

من،من نیستم...

هیچگاه دیگر من نمیشوم...

احساس در من ته کشید...

پایانم نزدیک بود...

من به پایان رسیدم...

پایان...

نظرات 5 + ارسال نظر
طراوت شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ق.ظ

یعنی جدی جدی پایان ستاره؟
چرا؟

به قول دکتر حرف هایی هست برای نگفتن!
و ارزش عمیق هر انسان به اندازه حرف هایی ست که برای نگفتن دارد...

طراوت یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ

یعنی باید با هم برای همیشه خداحافظی کنیم؟؟؟؟؟

نمی دونم ... شاید از پیجی به پیج دیگه کوچ کردم .... اگه چنین کاری کنم پستی می زارم تا کسانی که می خوان بهم مسیج بدن تا آدرس جدیدو براشون بفرستم ... شایدم همین جا اعلام کردم ... نمی دونم

غریبه دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ

یاد باد آن روزگاران یاد باد!

یاد بگیریم که لحظه هامونو مثل ان روزگاران زیبا کنیم ...

عرفان سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ http://hamechizdan.blogsky.com

مگر پایانی وجود دارد؟اگه وجود دارد به من هم نشان بده تا من هم به سویش بروم و به خودم خاتمه دهم...
.
.

هر چیزی پایانی داره ... که دیر یا زود به سراغمون میاد
پایان شادی . پایان غم . پایان عشق . پایان دوستی . پایان نویسندگی . پایان عمر ... و و و

عرفان چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ http://hamechizdan.blogsky.com/

ستاره کجا رفتی؟راستی راستی رفتی؟
دلمون واست تنگ میشه

هستم عرفان جان ... اما در خلوت خودم ... مدتی هم هست دست و دلم به نوشتن نرفته ... دنبال بهونه م شاید !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد