حکایتِ رفاقتِ من با تو
حکایتِ "قهوه" ای است که امروز به یادِ تو
تلخِ تلخ نوشیدم،که با هر جرعه بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه؟؟!
وآنقدر گیر کردم بینِ دوست داشتن و نداشتن
که انتظارِ تمام شدنش را نداشتم!!
وقتی تمام که شد....فهمیدم
باز هم قهوه می خواهم....
حتی....
تلخِ تلخ !