بسسسسسسسسسسسسسسسسهههههههه

تو رو خدا .. ساکت ..

ساکت بسه دیگه بسه ...

بسه

مرد می خوام تو این اتاق شلوغ با آدمایی که پای تلفن با فریاد حرف می زنن کار کنه و از کیفیت کارش راضی باشه .... 


نمی گم آروم تر ... می گم سااااااااااااااااااااکت ...


خداااایاااااااااااااا ... صبرم بده !

جایی از جدایی اینچنین خواندم :

ما را از کودکی

به جدایی ها عادت داده اند

همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:

خوب ها / بدها


این روزها آرومم ولیییییی ...

خدایا کمی انصاف

هنوز نیامده ای خداحافظ ؟

تقصیر تو نیست

  همیشه همین گونه بوده

برو

اما من پشت سرت دست نه ،

دل تکان می دهم !!

کی فکرشو می کرد ...

مدعی نیستم...

اما...

هنری بهتر از این؟؟؟؟؟

که همانی که کسی حدس نمی زد شده ام...

...

چه زیبا می شود
کسی
وقتی بیاید
که

قرار نیست...


دل من .... د ل م ن .... آخ ...

دیگر نمی گویم گشتم نبــــود نگرد نیست !

بگذار صادقانه بگویم


گشتیم !

اتفاقا بود !

فقط مال ما نبود !

شما بگردید !

لابد مال شماست ...

سیل بی امان احساس

احساسم ورم کرده

قلمبه شده توی گلویم

کسی هم نیست که این سیل بی امان رو تحمل کنه

تو هم که ....ای بابا

افعال منفی و دلسرد کننده !!!

نمی شه .. نمی تونم ... بعید می دونم ... زیاد امیدی نیست ... بعدش باید برم ... فکر نکنم بشه ... متاسفانه نه ...

خدایا

این دستور زبانتو چه جوری می شه دستکاری کرد؟

یا فرهنگ همه ی لغاتت کجاست الان؟

می خوام همه ی این حرفا و فعلهای منفی رو از توش پاک کنم



برای همیشه

تا نه کسی یاد بگیره

نه ازشون استفاده کنه !!!

و از همه مهمتر ...

کسی دیگه نشنوتشون ...


هووووم؟ خدا ؟ می شنوی یا بازم خوابت برده ؟؟؟؟؟؟؟


لحظه های کوتاه اما شیرین ...

با تو باید  ساعتم

بی عقربه باشد

و او زمان را از یاد ببرد ...


فکر کن !!!

لحظه دیدار نزدیک است

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گوئی در جهان دیگری هستم
لحظه دیدار نزدیک است
... های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
وای نپریشی صفای زلفکم را باد
ابرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است


" اخوان ثالث "