در جستجوی پابان !

یه دفعه می بینی همه حسها درونت مردن جز تنهایی.نه ... نه...

حتی حس تنهایی رو هم نداری .می رسی به خلا هیچ تعلقی به هیچ کی و هیچ چی نداری . معلقی می چرخی توی فضا .

معلق می مونی می چرخی دست و پاهات وزن ندارن مغزت وزن نداره جسمت وزن نداره ، رو حت وزن نداره.

می خوای ناراحت بشی از اینکه دیگه احساسی نداری ولی حتی نمی تونی ناراحت بشی چون دیگه نمی تونی به چیزی فکر کنی همه چیز چه خوب باشه چه بد هیچ اهمیتی نداره .


فراموشی مطلق انگار از اول هیچ چیز وجود نداشته. نه حتی صدایی ...

هیچ چیز دور وبرت رنگی نداره نه سیاه نه سفید .


شاید هزار سال همینجوری گذشته . می گذره ...ولی حتی زمان رو هم نمی تونی درک کنی .

تو فکر فرو می ری که چجوری ...

بدون درد !

مثل یه خواب راحت ...


و باز ...

تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است , اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !  

 

یعنی   

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد ...

بی حسی

خیلی چیزا حس می خواد...

مخصوصا برای من که آدم حسی یی هستم...

از جمله اونا نوشتنه....

مدتهای زیادی که دیگه حس نوشتنم اینجا نیست اصلا انگیزه ای نیست...

اگر هم یه چیزایی سمبل می کنم برای خالی نبودن عریضه است...

یایه جور عادت و وابستگی قدیمی...

شایدم انتظار.

؟

اینجا بدون تو, پای ثانیه ها لنگ است, نمی گذرد
آنجا بدون من چطور؟

من و شب

شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم !
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره !

                                                                             "کامبیز میرزایی"

لبخند بزن

میدونی لبخند چیه؟!

 

بلدی لبخند بزنی؟

 

بیشتر لبخند تحویل میدی یا میگیری؟

...

کسی با لبخند جوابت رو میده؟

 

با لبخند با دیگران برخورد میکنی؟

 

به خودت چی لبخند میزنی؟ نه نمیزنی؟ خوب کسی که به خودش هم لبخند نمیزنه انتظار لبخند و روی خوش هم از دیگران نباید داشته باشه. طبیعتا دیگران هم از اون انتظار یک برخورد قشنگ با لبخند رو ندارند.

 

اول به خودت لبخند بزن بعد به دیگران. بایست جلو ایینه و یک لبخند بزن. ببین چقدر حال میکنی. اونوقت فکرش رو بکن چقدر برای دیگران دلپذیر هستش.

 

ایکاش لبخند زدن رو بیشتر از اخم کردن تمرین کنیم. توجه کردی حتی موقع تمرکز کردن رو مطلبی یا موضوعی اخم میکنی.

 

لبخند بزن!

:(

عمرم تمام شد

بزرگ شدم

اما نبودن تو یادم نرفت

گفته ام یا نگفتم ؟؟؟

وقتی دختر باشی و تنها
وقتی روز تعطیل بـاشد و وسط بعد از ظهر
وقتی بدانی دوره و زمانه بد شده است
تنهایی قدم زدن در یک کوچه 100-150 متری باریک و خلوت
در یک غروب دلگیر
دیگر آنقدرها هم شاعرانه نیست
دائم خدا خدا میکنی کوچه کوتاه تر شود
چشمت دائم به انتهای کوچه است
همان جا که دختر بچه ای با دوچرخه اش در حال بازی است
امیدوار می شوی در کنارش خانه است و خانواده ای
و حتما به آنجا که برسی دلت قرص می شود برای ادامه راه ...


نگفته بودمت دل دیوانه ام هنوز بی تو بودن را بهانه می کند

نگفته بودمت باران که می بارد بی بهانه تر دوستت دارم

نگفته بودمت رفیق!

این اشک ها حرمت دارند

نگذار به خاطر ناسازگاری تو بریزن

فقط بگو گفته ام یا نگفتم؟!

 

 

دیروز هم هوا دو نفره بود ...

 


کیست ؟!

سیاه مستی چشم از شرابـخانه کیست؟
عـقیق چـهره و لعل لـب از خـزانه کیسـت؟

زخرمن که بـرون جـستـه است دانه خـال؟
غـبــار خـط مـعـنـبـر ز آسـتـانـه کـیـسـت؟

چـراغ بـرق ز خـوی که می شـود روشـن؟
خـروش ابــر بــهـاران ز تــازیـانـه کـیـسـت؟

ز خــواب نـاز ظـفــر وا نـمـی کـنـد نرگـس!
زبـان سـبـزه نورستـه در فسـانه کیسـت؟

می صبـوح که در جام صبـح ریختـه است؟
سیاه مستی شب ازمی شـبانه کیست؟

بــهـار نـسـخـه آن پــنـجــه نـگـاریـن اسـت
خـزان مـسـوده رنـگ عـاشـقـانه کـیسـت؟

دلش چو خانه زنبور خانه خانه شده است
تـرنج بـی سر و پـای فلک نشانه کیسـت؟

نـوای مـرغ چــمـن حــلـقـه بــرون درســت
جـراحـت جـگـر غـنـچـه از تـرانـه کـیسـت؟

اگـر ز کــاکــل خــوبــان گـره گـشــایـد بــاد
گشایش سر زلف سخـن ز شانه کیسـت؟

نظـر بـه خـوشـه پـروین سـیه نمـی سـازد
دل رمــیـده مــا در هـوای دانــه کــیـســت

ز عـشـق نیسـت اثـر در جـهان، نمی دانم
که این همای سـعادت در آشـیانه کیسـت

چـگونه مسـت نگـردد جـهان ز گـفـتـارش؟
حـریم سـینه صـائب شـرابـخـانه کـیسـت؟