ساده است نوازش سگی ولگرد
شاهد آن بودن که
چه گونه زیر غلتکی می رود
و گفتن که ” سگ من نبود “.
ساده است ستایش گلی
چیدنش
و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهره جویی از انسانی
دوست داشتنش بی احساس عشقی
او را به خود وانهادن و گفتن
که دیگر نمیشناسمش.
ساده است لغزشهای خود را شناختن
با دیگران زیستن به حساب ایشان
و گفتن اینکه من اینچنینم.
ساده است که چه گونه می زییم
باری
زیستن سخت ساده است
و پیچیده نیز هم
"مارگوت بیکل"
"ترجمه احمد شاملو
تا حالا شده به این فکر کنین که مسیر زیادی از زندگی رو اشتباه رفتین؟
من دارم به این فکر می کنم!!!
نمی شه به عقب برگشت
پس یک پاک کن بزرگ می خوام!
تنها برای چشمهای تو مینویسم،برای بیقراریهای خودم برای تنها یک بار دیدن تو برای درآغوش گرفتن دستانت. تنها و سردرگم لابلای آدمهائی که نمی شناسم چشمهائی که میکاوندم تنها مونسم کوههائی است که رو به پنجره اتاقم باز میشوند ودرختانی که ذهن مرا میخراشند و من تنها به تو فکر میکنم که چقدر مغمومم و چقدرنیازمند تو کیومرث شروین(اهورا)
قاصدکی حامل پیامت بود ،
گفته بودی : می آیم !!!
وه ! چه غوغایی کرد این خبر ! ...
سعی کن با همه چیز کنار بیای ... فرار نکن ... زمین به شکل احمقانه ای گرد است ...
دیشب در میان تلاطم زیبای زندگی ام ستارگان را شمردم.
۱...۲...۳...تاکجا رفتم؟
نمی دانم.
اما به یاد دارم آنان دیگر نوری نداشتند.
آن روزها ستارگان آسمان زندگی ام مهتابی تر بودند.
کاش می شد با دستان کودکی ام آنان را بار دیگر رنگی می دیدم.
امروز شب را دیدم.
شبی تاریک و ظلمانی.
گشتم و گشتم. ستارگانم را یافتم.
با دستان خود آنان را پرنور و رنگین ومهتابی کردم.
امروز تو را می بینم در وسعت دل خویش.
و من با خود ابدیتی خواهم ساخت به وسعت تمام تمام ستارگان.
راستی چه کسی می داند دستان من تا کجای آسمان پیش رفتند؟
و من باز هم می شمارم.
۱...۲...۳...
این بار را پله پله تا خدا پیش می روم
در یکی از روزهای دور، آیا باید بمانم و تارها را،گرد و غبارها را بزدایم؟ من مانده ام و اندیشه هایم روان شده اند؛ به تو می اندیشم باز! ** ** ** من در این بادیه تنها شده ام روز و شب فکر من از حسرت و رنج! آری آن آیینه ،سالهاست شکسته زندگی، رنج مکرر شده باز آری باید بروم و بپرسم باز که:سهراب چه کردی؟رفتی؟ شعر و دکلمه ؛سیاوش
در یکی از روزهای زمستانی سرد؛
نبودنت را به خورشید گلایه میکنم؛
زمانی که خورشید جایش را به ماه میدهد باز به جستجویت برخواهم خاست.
و در کوچه های شب
سراغت را از رهگذران شب زده ی ستاره دیده خواهم گرفت
زمانی که میدانم دیگر نیستی.
ذهنم آشفته است میان اینهمه تنهایی،
میان اینهمه سکوت،
در جستجوی تو هستم ولی خویش را گم کرده ام گویا!
می اندیشم که "مــن"، "تـــو" نیستم؟!
من در این ورطه ی سخت در این بازار مکاره چه می کنم؟
در این سرداب نمور که در و دیوارش را تار تنیده عنکبوت حادثه ها٬
آیا کور سویی هست؟
یا شاید باید بروم!
بروم؟
تو میگویی بروم یا بمانم؟
من مانده ام و قطره قطره های این فکر٬ که ذهنم را فرسوده اند
تویی که سالهاست گمت کرده ام.
زندگی رسم غریبیست که در غربتکده ی انسانها،سالهاست فراموش شده
نفسم دیوار است
آسمانم همه بغض
و غذایم حسرت
رنج از تنهایی
رنج آن تبعیدی، که به زنگار رهایش کردند
او که آیینه نداشت
یا اگر داشت شکستندش باز
صاحبش دیر زمانیست که خسته،
گوشه ای کز کرده
و چه خالی شده از نغمه ی ساز
لیک باید بروم
و بپرسم که سهراب کجاست!
کفشهایت را جُستی؟
خوش به حالت سهراب
خوش به حالت سهــراب
حس عجیبی دارم ... دلم می خواد حرف بزنم ولی انگار یک نیرویی مانع می شه ... یک جوری سردرگم شدم ... زمزمه آخر : فقط نگاه می کنم ...
شب ششم 11/18: ضد گلوله - مصطفی کیایی
'ضد گلوله' که پیش از این عنوان'غیرمجاز' را برخود داشت مربوط به اواسط دهه 60 و اوج دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق است.این فیلم قصه مردی حدود 50 ساله در تهران را روایت می کند که مشغول قاچاق نوارهای لس آنجلسی و فیلمهای ویدئویی بوده و در اثر یک اتفاق در مییابد که توموری در سر دارد و تا دو ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند.برای همین تصمیم می گیرد به جبهه ها برود که هم شهید شود و هم همسرش را به آرزویش برساند ...
ژانر طنز این فیلم منو خیلی یاد گ لیلی با من است گ می انداخت . با این تفاوت که مهدی هاشمی که واقعا قشنگ بازی کرده بود ، خودش هی میره اون وسط هی خطر می کنه ولی ساده و صادقانه تا بلکه شهید بشه ولی این اتفاق نمی افته و اتفاقاتی که توی این راه رقم می زنه اجتماعی و طنزه که باعث شادی تماشاگران توی سینما می شد!
در کل خوب بود ... نظرم بود . چون مهدی هاشمی بازیگر خوبیه ... خووووب !
شب هفتم 11/19: پل چوبی - مهدی کرم پور
وقتی خلاصه داستان فیلم پل چوبی را می خوانی فکر می کنی این فیلم یک فیلم تمام عاشقانه است و در حال و هوای عشق می گذرد اما این طور نیست ، فیلم تا حدودی به مسائل انتخابات ۸۸ می پردازد و در خلاصه داستان این فیلم هم هیچ اشاره ای به سیاسی بودن فیلم نکردن . فیلم مثل فیلم های قبلی کریم پور در مورد جوانانی است که می خواهند از ایران بروند و فکر می کنند سرنوشت و خوشبختی شان خارج از کشور است و در آخر متوجه می شوند که زندگی و خوشبختی همینجایی است که زندگی می کنیم. بهرام رادان این بار متفاوت ظاهر شد اما باز هم یک اشکال همیشگی داشت او بسیار مصنویی و بی حس بازی می کرد اما از چند فیلم اخیرش بهتر بازی کرد اما باز هم مصنویی بود اما قابل تحمل بود. مهران مدیری هم برای تماشاگرانی که فیلم را می بینند خوشحالی می آفرینند چون با غیبتی که بابت قهوه تلخ داشته او را دوباره بر روی پرده سینما می بینند . در این فیلم متفاوت ظاهر شد و در سینما مشابه این نقش را بازی نکرده بود . کوتاه بود ولی خوب ظاهر شد . سرگرد فیلم که یکی از دوستان امیر است به امیر کمک های زیادی می کند ولی در آخر کاری می کند که نمی گذارد امیر از کشور خارج شود . امیر پس از تحقیقاتی فهمید که مهران مدیری که نقش یکی از استادهای شان را بازی می کند که در دانشگاه درس می دهد . شیرین زن امیر را به خارج از کشور می برد و به امیر هم قول می دهند که بعد از چند وقت او هم بیاید و امیر متوجه می شود استادش گولش زده است . در این بین امیر ، دوست و عشق قبلی اش را می بیند و با آن دوستان به خاطرات هم می روند و حس نوستالژیکی در درون آن ها شکل می بندد امیر کم کم علاقه مند عشق قبلی اش می شود . اما تلخ می شود و این عشق قدیمی ، عشق جدیدش باقی نمی ماند. امیر یک شکست خورده است.
در مورد بازی برزو ارجمند باید گفت که بازی او دیده نشد و بسیار کوتاه اگر چند سکانس دیگر بازی می کرد بهتر بود. و نباید چشم پوشی کنیم از فیلمبرداری دقیق این فیلم . و همچنان موسیقی بی نظیر کارن همایونفر
در آخر باید گفت پل چوبی یکی از فیلم های کرم پور است با همان حس و حال همیشگی کرم پور که بسیار لذت بخش است و پیش بینی می شود این فیلم در زمان اکران عمومی اش فروش قابل توجی کند. شخصیت پردازی بهرام رادان بسیار خوب در آمده است. این فیلم را از دست ندهید. یکی از بهترین فیلم های سال آینده می شود.
به نظرم در جشنواره ی امسال این اتفاق مثبتی بود که فیلمی بدون این که ادا در بیاورد و بدون این که شبیه به تله فیلم و یا فیلم های تولیدی شبکه ی نمایش خانگی باشد اثری شیرین باشد و در بستر رومانتیکش به همه جوانب حتی سیاست سرک بکشد و از طرفی آلوده اش نشود.
پل چوبی برام لذتبخش بود.چون فیلم به دنبال این بود که پیچیدگی ها و تناقض های رفتاری آدم ها رو به رخ بکشه! هیچکس فکر نمیکنه که امیر(رادان) که به نظر خیلی عاشق همسرش میاد، و از ترس از دست دادن شیرین با سر به کابینت میزنه!یه دفعه با دیدن عشق اولش چنان دلش بلرزه که با بهانه های واهی بخواد شیرینو دک کنه! این همون پارادوکسای زندگی آدم بزرگاس که امیر به خاطرش به مانی هشدار میده!
شب هشتم 11/20 : آمین خواهیم گفت - سامان سالور
این فیلم که با ورود جنازه یک مرد آغاز میشود و با معرفی آدمهایی ادامه پیدا میکند، و فیلم از همان ابتدا داستان خود را میگوید و از ژانر مستند داستانی خارج میشود.
در همان ابتدای فیلم فرزاد حسنی در نقش آدمی دائمالخمر و مشروبخور با گریم بسیار متفاوت و سنگینی ظاهر میشود، به طوری که در ادامه داستان بیننده هنوز چشم به راه حضور دوباره او است.
ناگفته نماند که در این فیلم مابقی بازیگران از چهرههای شناخته شده و مطرح سینمای ما نبودند که این کار سالور هر چند ریسک بزرگی بود، اما فیلم خوبی از آب درآمد، با وجودی که از همان زمان ساخت در بیشتر رسانهها بازی فرزاد حسنی پررنگ شده بود و قبل از اکران فیلم تصور بر این بود که بیشتر بار داستان را حسنی به دوش میکشد و مدت زمان بیشتری در فیلم بازی میکند، در صورتی که چنین نبود.
فیلم سینمای «آمین خواهیم گفت» که در یک مکان کوهستانی و به دور از آشفتگیها و شلوغیهای بشری در یک جهان بیزمان و مکان تهیه شده است و کارگردان در تلاش است یک قصه معنا باخته را که در بین دو زمان مرگ یکی در ابتدا و دیگری در انتهای فیلم است، معنی بخشد.
در این فیلم نماهای متضادی در کنار هم دیده میشود همچون مرگ در برابر زندگی، امید در برابر ناامیدی و درهای که در میان آدمها جدایی انداخته و تنها راه عبور همان دستگاه گرگر است که در همین دستگاه جهان سراسر بیتعادلی به هر زحمتی که باشد تعادل را چه در عزا و یا عروسی ایجاد کند.
فیلم از روند کندی برخوردار است و هضم آن برای بیننده سخت است چرا که به دنبال یک جرقه و اتفاقی خاص به غیر از این روندی که داستان دنبال میکند است، و این قطار سوختهای که در بیشتر لوکیشنها از آن استفاده شده است در واقع قطار مرگ در حال حرکتی است که آدمهای در حال سقوط در آن به سر میبرند.
در واقع کارگردان سعی داشت به قصه آدمهای بپردازد که در جامعه امروز تنها هستند و به نوعی با در کنار هم قرار گرفتن یکدیگر این تنهای را کم کرده هر چند که به دنبال آن نیستند از این پیله تنهای هم خارج شوند.
نکته مهم این جا است که با تمام فضای که ساخته شده است چه اتفاقی قرار است بیافتد و چه نتیجهای باید بگیریم، اما این چیزی است که تا پایان فیلم تماشاچیان از یکدیگر میپرسیدند و بسیاری مفهوم را متوجه نشده بودند.
در سینمای ایران کمتر اتفاق میافتد که یک بازیگر زن نقش جنس مخالف خود را بازی کند، شخصیت "اصغر" در این فیلم را که آزاده زارعی بازی کرده برخلاف سایر فیلمهایی که تاکنون ساخته شده و از ابتدا مشخص بود که دختری در نقش یک پسر ایفای نقش میکند اما در «آمین خواهیم گفت» چندان مشخص نبود که او دختری است که در نقش پسری تنها و ترد شده از خانواده ایفای نقش میکند.
مشخص نیست کارگردان با این کار و مشخص نکردن جنسیت اصغر در واقع داستان را دستمایهای از بحرانهای هویت جنسی قرار داده یا که بیرون آمدن انسانها از غار تنهاییها را با کنار هم بودن دو آدم از یک جنس یا دو جنس مخالف مطرح میکند.
به هر حال فیلم معناداری بود ولی من به شخصه معتقدم زمان ساختن چنین فیلمهایی گذشته !!!
شب نهم 11/21:من و زیبا - فریدون حسن پور
در شبی سرد و بارانی قبل از آنکه موسی به خانه برسد راحله همسر او بر اثر درد زایمان جان می سپارد موسی در تمام عمر فکر می کند که باعث مرگ راحله شده است او تمام وجود و عشق خود را پای جعفر تنها یادگار راحله می ریزد و...
فقط می تونم بگم ما مسلمونا دیگه حوصله نشستن و به فیلمهای آدمای توبه کرده که نذر دارن واسه شب عاشورا نگاه کردن رونداریم ... و به نظرم چنین فیلمهایی رو باید مناسبتی ساخت نه توی فستیوالهای فیلمی که سالی یکبار انجام میشه!!!!
دوشش نداشتم !
شب دهم11/22 : بی خداحافظی - احمد امینی
می تونیم بگیم این فیلم جزو اون دسته از فیلم هایی باشد که با قصد نهایت استفاده از شهرت و محبوبیت یک خواننده و به قصد به حداکثر رساندن بهره وری اقتصادی از یک چهره، گیشه را هدف گرفته اند و قصد دارند با به نمایش گذاشتن یک چهره مخاطبان را به سینما بکشانند. تجربه نشان داده است که این گونه فیلم ها معمولاً داستان و بن مایه ی سینمایی قوی ندارند و بیشتر شبیه یک موزیک ویدئوی داستانی بلند هستند تا یک اثر جدی سینمایی.
باز نسبت به دیگر فیلمهایی که تا به امروز دیده شده بهتر بود ولی خب بین فیلمی مستند و فیلمی داستانی دست و پایی زد که دوست نداشتمشون ... اما خب زحمت زیادی برای بازیگر کردن رضا صادقی کشیده شده بود . اما من اگه به جای او بودم هرگز چنین کاری نمی کردم ...