-
خنده بر هر درد بی درمان دواست ...
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 14:33
بگذار فاصلهها را با لبخندی کوتاه کنیم ...
-
حرفهایی که من باید می گفتم و تو می شنیدی...
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 13:46
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من...
-
برای همین لحظه ... فقط همین لحظه
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 15:59
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری که سراغش ز غزلهای خودم می گیری به همان زل زدن از فاصله دور به هم یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو به...
-
من و بارون و انتظار
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 15:30
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی آرام و شمرده شمرده می بارد! باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم: " من تنها نیستم! فقط منتظرم... "
-
...
سهشنبه 23 آبانماه سال 1391 08:59
اینجا همه خوبند ، خیالت راحت ! من مانده ام و چهارتا هم صحبت این گوشه نشسته ایم و دلتنگ توایم من ، عشق ، خدا ، عقربه های ساعت …
-
به بهانه سالگرد یه روز زیبا !
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 23:05
غریبه چقدر خاطره می شود؛ دلی آرام بر ساحلی طوفانی! پاسخ : و یادها و خاطره ها که به سختی فراموش می شوند ...
-
رویای صادق
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 14:01
این بار من خریدهام نقد تو را کشیده ام ناز تو را به دیده ام ای بر رخت ستاره نشسته این بارمن که دیدهام وصل تو را بریدهام از من و ما بگو چرا تا کی زنم بر این در بسته این بار من که خواندهام رمز تو در ستاره ها رار نهان من بگو با من تمام ماجرا رؤیای صادقی در جان عاشقی لیلای کاملی اتمام عاقلی تا آستان کٌویت من پا نهاده...
-
پایان... شاید پست آخر !
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 09:18
خنثی هستم....... پر از سکوت... پر از حرفهایی که بلعیدم.... من،من نیستم... هیچگاه دیگر من نمیشوم... احساس در من ته کشید... پایانم نزدیک بود... من به پایان رسیدم... پایان ...
-
از فاضل عزیز ...
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 09:35
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمیروید، چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی میشکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند ... گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینهام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانههایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه تختهسنگی زیر پای آبشاری بشکند کاروان غنچههای سرخ، روزی...
-
تولد
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 00:10
زمان دیر است برای متولد شدن تولدی که هیچ-اش- مبارک احساس من خسته تر از خاموشی های شب و قلب شما بسان شب -تاریک- پر از وسوسه ی آواز حیران و دست خوش یک نگاه می روم... آنقدر می روم تا شب،دلگیر شود مرگ را باور خواهم کرد وقتی کسی احساسم را نمی بیند به راستی ، تولدم مبارک ؟!
-
روز مبادا
شنبه 10 تیرماه سال 1391 19:10
وقتی تو نیستی، نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدهای ما! هر روز بی تو روز مباداست!!! قیصر امین پور
-
فردا
جمعه 9 تیرماه سال 1391 19:09
یاد من باشد که فــردا دم صبح به نسیم از سر مهــر سلامی بدهم و به انگشــت نخی خواهم بست که فراموش نگردد فــــــردا با همه تلخی و نـــاکامی ها زنـــدگی شیرین است! و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح زنــدگی باید کرد ...
-
سکوت
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 08:53
معنائی در کلمات نیست ... در "سکوتی" است که بین آنهاست ... کلمات دانسته ها را در بر می گیرند اما کیست جز سکوت که سهم ما را از نادانسته ها بیان کند ؟! کتلین رین
-
از من نپرس خونه م کجاست ... تو اون دل دیوونه !!
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 15:12
دلم گرفته ... از آدمها ... از این روزها ... از این همه بی عدالتی ... این روزها تو سکوتم فقط از خدا می خوام به من قدرت بده که زیر این همه فشار نشکنم ... شونه خالی نکنم برای رهایی ازین درجات بی انصافی ... دلم یه خونه کوچیک می خواد که توش آرامش داشته باشم ... برام دعا کنید ... زمزمه آخر : ممنونم ، می دونم که از این بدتر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 تیرماه سال 1391 20:03
در افق تیرۀ شامگاهان که روز را پشت سرت رهایی داده ای از شب به امید کدام سپیده عبور کنم؟! تنها صدایی که در این اتاق بی رنگ شلوغ، آرامشبخش بود از حریر حنجره ات می آمد و دیگر نیست...!
-
و اما تیر .... ماه میلاد ما !!!
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 14:08
عجب نشانه رضایت بخشی است ! تیر یکی از بهترین برجها برای تولد زنان است . دختر متولد برج تیر بسیار حساس است و از نیروهای مرموزی دراین زمینه برخوردار است . دختر متولد تیر نسبت به واژه ها حساسیت خاصی دارد و لازم است که به احساسات و عواطف خود آگاه باشد و به آنها نظم دهد ، چون در غیر اینصورت مثل تکه های از هم گسیخته یک قایق...
-
من تورا میخواهم
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 20:25
اینجا بین هفده میلیون نفر وقتی کسی نباشد که حرفهای تو را بشنود تنهایی درونت تو را به قهقرایی میبرد که هیچ دستی دیگر نمیتواند بیرونت بکشد وقتی من میلرزم از ترس نبودن تو وقتی هزار حرف نگفته نگاهت با من نامهربانی میکند وقتی عشق کوله بارش را از چشمانت جمع میکند و میرود من میمانم وهفده ملیون نفر که نگاهایشان به من مثل نگاه...
-
همیشه...
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 08:59
همیشه باید کسی باشد که معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد همیشه باید کسی باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد که اگر سکوت کردی، بفهمد... کسی باشد که اگر بهانه گیر شدی بفهمد کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجّهش احتیاج داری...
-
زیبا
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 23:50
زیبا زیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا آنگونه عاشقم که حرمت...
-
آی مردم ...
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 08:53
دلم گرفته... آی مردمی که تا تکان می خورم حرف ها می زنید آی مردمی که از اینکه شما دهان نجنبانید از خود و زندگی ام فاصله گرفتم و حتی جرات عاشقی ندارم پس چرا این دلتنگی ها نمی بینید؟ چرا کسی نیست صدایم بشنود؟ آی مردمی که برای شما زندگی می کنم و لاغیر چرا غمگین بودنم، نمی بینید؟ من غمگینم در این شب های بی کسی همه کسم گم...
-
امروز : ناله ی ساز من ....
جمعه 26 خردادماه سال 1391 21:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نالد به حال زار من امشــب سه تار مـــــن این مایه تسلی شــــــــب های تــــــار من ای دل ز دوستان وفـــــــــــــادار روزگـــــــار جز ساز من نبود کســی ســـــــــازگار من در گوشه غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غــــــــمگسار من اشــــــک است جویبار من و ناله...
-
خدایا !
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 17:40
خدایاااااااااااااااااااااااااا خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا کوییییییییییییییییییییرم ... کوییییییییییییییییرم بگو ابر بباره می خواااااااااااااااااااام جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون بگیرم ....
-
:|
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 09:37
داشتم فکر می کردم که وقتی کارا تموم می شن وبی حوصله می شی ، نوبت نوشتنه. همیشه می مونم که چی بنویسم. چیزی که نگفته باشن یا نشنیده باشین و ندونین.. کار سختیه (راستش غیر ممکن به نظر می آد.) خود من از همه خسته ترم ، خسته از شنیدن خسته از تکرار ، خسته از آدمایی که توی این روزا بی تفاوت از کنارت رد می شدن، بی تفاوت بی...
-
!
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 23:58
دلى که اندوه دارد نیاز به شانه دارد نه نصیحت… کاش همه این را مى فهمیدند….!
-
پیامی از بابا خدا
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 06:56
عزیزم چرا اینقدر غصه می خوری ؟ یادت نره من حواسم بهت هست دوستدار تو بابا خدا ...
-
از فاضل نظری ...
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 19:42
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه...
-
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم ... :)
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 23:56
این منم در آینه؛ یا تویی برابرم؟ ای ضمیر مشترک؛ ای خود فراترم ! در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود خوب می شناسمت؛ در خودم که بنگرم این تویی، خود تویی، در پس نقاب من ای مسیح مهربان، زیر نام قیصرم ای فزون تر از زمان، دور پادشاهی ام ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم نقطه نقطه؛ خط به خط؛ صفحه صفحه؛ برگ برگ خط رد پای توست؛...
-
آواز بلنداز هوشنگ ابتهاج
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 15:08
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان من عودم و از سوختنم نیست رهایی تا در قفس بال و پر خویش اسیرست بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی عمری ست که ما منتظر باد صباییم تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی ای...
-
از دلنوشته های قیصر عزیز
شنبه 20 خردادماه سال 1391 06:18
حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟ با توام، با تو خدا را! بزنم یا نزنم؟ همه حرف دلم با تو همین است که دوست... چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟ عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟ گفته بودم که به دریا نزنم دل اما کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟ از ازل تا به ابد پرسش آدم این است: دست بر...
-
از دلنوشته های حسین پناهی
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 21:33
عشق را به مدرسه بردند تا کتک بزنند. تنها دوست عشق در مدرسه ، درس هندسه بود. از شیمی فقط زاج سبز به یادش ماند و از فیزیک هرگز هیچ نفهمید. عشق را به دانشگاه بردند تا کافر شود. وقتی دکتر شد مادرش مرده بود. به جای گریه کردن منطق خواند ... نتیجه از صغری ها و کبری ها درد بی دلیلی شد در دل عشق. میل به برگشتن داشت. از هر کوچه...