من تورا میخواهم

اینجا بین هفده میلیون نفر وقتی کسی نباشد که حرفهای تو را بشنود

تنهایی درونت تو را به قهقرایی میبرد که هیچ دستی دیگر نمیتواند بیرونت بکشد

وقتی من میلرزم از ترس نبودن تو

وقتی هزار حرف نگفته نگاهت با من نامهربانی میکند

وقتی عشق کوله بارش را از چشمانت جمع میکند و میرود

من میمانم وهفده ملیون نفر که نگاهایشان به من

مثل نگاه آدم برفی به کودکی است که میدانم اگر به او پناه ببرد آخرش تنهایی است

من تورا میخواهم فقط تورا بابا خداااا

این را بفهم

همیشه...


همیشه باید کسی باشد
که معنی سه نقطه ‌های انتهای جمله هایت را بفهمد
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
باید کسی باشد
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی باشد
که اگر بهانه گیر شدی بفهمد
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجّهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیر باران...
برای بوسیدنش...
برای یک آغوش گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...

زیبا

زیبا

زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید

دلتنگی مرا

زیبا
هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد



زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را

احساس می کنم

آنگونه عاشقم که نیستان را

یکجا هوای زمزمه دارم

آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است



زیبا

چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم



زیبا

کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش

من سبز می شوم



زیبا ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق

بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق

بچرخانم

بر حول این مدار



زیبا

زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی

آغاز کن مرا



این شعر زیبای محمدرضا عبدالملکیان را با صدای خسرو شکیبایی بشنوید :

http://s1.picofile.com/file/7109905157/Ziba_www_madaran_e_tanhaa_mihanblog_com.mp3.html

آی مردم ...

دلم گرفته...
آی مردمی که
تا تکان می خورم
حرف ها می زنید
آی مردمی که
از اینکه شما دهان نجنبانید
از خود و زندگی ام فاصله گرفتم
و حتی جرات عاشقی ندارم
پس چرا این دلتنگی ها نمی بینید؟
چرا کسی نیست صدایم بشنود؟
آی مردمی که برای شما زندگی می کنم و لاغیر
چرا غمگین بودنم،
نمی بینید؟


من غمگینم

در این شب های بی کسی
همه کسم گم است
چرا نمی بینید؟نمی شنوید؟


صدای بغض و سکوتی درهم امیخته

حتی مجال نفس کشیدن نیست
آه می کشم...نفرین می کنم
شمایی که مرا از خود بیخود کردید
فریاد می زنم
من........می میرم.........و شما نمی فهمید!!!!

امروز : ناله ی ساز من ....

نالد به حال زار من امشــب سه تار مـــــن

این مایه تسلی شــــــــب های تــــــار من

 ای دل ز دوستان وفـــــــــــــادار روزگـــــــار

جز ساز من نبود کســی ســـــــــازگار من

 در گوشه غمی که فراموش عالمی است

من غمگسار سازم و او غــــــــمگسار من

 اشــــــک است جویبار من و ناله سه تار

شب تا ســـــــــــــحر ترانه این جویبار من

 چون نشـــترم به دیده خلد نوشخند ماه

یادش به خـــــــــــــیر خنجر مژگان یار من

 رفت و به اختران سرشکم سپــــرد جای

ماهی که آسمان بربود از کنـــــــــــار من

 آخر قرار زلــــــــف تــــو با مـــا چنین نبود

ای مایه قـــــــــــرار دل بیــــــــــــــقرار من

 در حســـــــرت تو میرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا کنی کـــــــه نیایــــــد به کار من

 از چشم خود سیـــــــاه دلی وام میکنی

خواهی مــــــــــــگر گرو بری از روزگار من

 اختر بخفــــت و شمع فرومرد و همچنان

بیدار بود دیـــــــده شــــــــب زنده دار من

 من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک

بختـــش بلند نیست که باشد شکار من

 یک عمر در شـــــــــــــرار محبت گداختم

تا صیرفی عشق چه ســــــنجد عیار من

من شهریار مــــــــلک سخن بودم و نبود

جز گوهر سرشـــک در این شهر  یار من



شعر از شهریار ملک سخن



خدایا !

خدایاااااااااااااااااااااااااا

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا کوییییییییییییییییییییرم ...

کوییییییییییییییییرم

بگو ابر بباره می خواااااااااااااااااااام

جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون بگیرم ....

:|

داشتم فکر می کردم که وقتی کارا تموم می شن وبی حوصله می شی ، نوبت نوشتنه.

همیشه می مونم که چی بنویسم.

چیزی که نگفته باشن یا نشنیده باشین و ندونین..

کار سختیه (راستش غیر ممکن به نظر می آد.)

خود من از همه خسته ترم ، خسته از شنیدن خسته از تکرار ، خسته از آدمایی که توی این روزا بی تفاوت از کنارت رد می شدن، بی تفاوت بی تفاوت ....

با خودکارم بازی می کنم. توی ذهنم جمله سازی میکنم....

باخودم میگم : باید دیونه باشم اگه فکر کنم مشکلات رو نمیدونن ، باید احمق باشم اگه فکر کنم تلختر از اون چیزی که میشه نوشت ، مشکلات رو لمسشون نکردن و فقط یک کودن ممکنه فکر کنه نمیدونن که امید ، آخرین سلاح این روزهاست.

باکلمات ، جمله ها و واژه ها ور میرم.

می نویسم و خط می زنم ، آخرش فقط یه جمله می مونه ، که اونم شاید تکراری به نظر بیاد ، اما به نظرم لازمه همیشه تکرارش کنم :

رویا هام رو رها نخواهم کرد چون برام مقدسن ، براشون می جنگم و از این نبرد لذت می برم و نسبت به اونایی که بی تفاوت از کنارم رد میشن ، بی تفاوت از کنارشون رد می شم ، بی تفاوت بی تفاوت.......

زندگی یعنی همین .........

!

دلى که اندوه دارد
نیاز به شانه دارد نه نصیحت…
کاش همه این را مى فهمیدند….!

پیامی از بابا خدا

عزیزم چرا اینقدر غصه می خوری ؟

یادت نره

من حواسم بهت هست



                                               دوستدار تو بابا خدا ...

از فاضل نظری ...

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست