هپی ولنتاین !

چه لذتی داره صبح بلند بشی
ببینی یه نامه به آینه ی اتاق چسبیده شده :
سلام دلیلِ زندگی !
صبحِ قشنگت بخیر .. امروز نمی خواد بری سرِ کار چمدون جمع کن می خوایم بریم سفر
چمدون نبستم که به سلیقه ی خودت برام لباس بزاری
شب پرواز داریم.. نمی گم کجا که غافلگیر شی !
راستی ..
قربونِ چشمات برم که الان متعجبه و می دونم اگه اونجا بودم
جیغ می زدی بغلم می کردی
پس لطفا جیغ و بغل و یه بوس کنار بزار
تا رسیدم تحویلم بدی !
دوست دارم همسفرِ زندگی ♥

چقدردیگر وقت دارم؟

اولین مشت آب سرد را که به صورتم می پاشم تکانم میدهد. نفس عمیقی می کشم و سرم را بالا می گیرم.نگاهم در آینه به خودم میافتد....خودم؟!....جا میخورم.این غریبه کیست که اینقدر پریشان مرا نگاه می کند؟...خدایا او کیست؟ یک آشنا؟ یک غریبه؟
نوک انگشتانم را بر پوست خسته اش میکشم.روی خطوط ریز و درشتش.هر خط نشانی از یک حادثه-یک غم.

عجیب است.چند وقت است این چهره را می بنیم و نمی بینم؟..چند وقت است به این غریبه لبخندی نزده ام؟ و این آینه...بی شک از اخم های من به ستوه آمده است.
راه می افتم داخل خانه.با چشمهایی که تازه آنها را شسته ام به هرسو نگاه می کنم....اشیا...محیط !

گلها را ببین! سر را به شانه هم تکیه داده اند و پژمرده اند از بی نشاطی من.مدتهاست گلدان احساسم ترک خورده و من فراموش کرده ام آنرا بست بزنم.
و آن ماهی کوچک قرمز پوشی که کز کرده ته تنگ...به امید آنکه انگشت بکوبم به در خانه ی شیشه ایش و او ذوق کند از اینکه همسایه به او سرزده.داخل آب پا بگیرد-تند و تند.

لذت خورد شدن آب نبات زیر دندانهایم را از یاد برده ام.و لذتهای کوچک و بزرگ دیگر...هوسهای کودکانه ام را...تاب سواری...تاب خوردن...رها شدن در فضا...بالا رفتن..به اوج رسیدن و ستاره چیدن.خیلی وقت است ستاره نچیده ام.
اینهم از دلم !...پنجره ی دلم را انگار گل گرفته اند.باید آنرا به روی باغچه ی احساس باز کنم و گل نیلوفر و بنفشه در آن بکارم.

مگر نه آنکه روسیاهی برای ذغال است؟ باید نقشی از بهار بکشم.قلم و رنگ کجاست؟  شاید داخل آن کشو که مدتهاست باز نشده.کلیدش کجاست؟ ...مهم نیست.میشود قفلها را شکست.
و آواز شادمانی که مدتهاست خاموش شده.بخوان...بخوان..." بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم"...و نهیبی که از جان خسته ام بر می آید:

-"شانه هایت را محکم نگه دار.پاهایت را ثابت کن. رو به طرف آفتاب بگیر تا سایه ها را نبینی.مشت هایت را باز کن.دستی می شوند برای گرفتن دست دوست"

پنجره ها بیتاب باز شدنند.دستمالی باید به دست بگیرم و خانه ی دلم را از هرچه غبار-از هرچه درد کهنه بتکانم....یک طرح نو....یک طرح نو...

 خدایا.... نکند دیر شده باشد.چقدردیگر وقت دارم؟

خوشا کسی که اگر شاعر است شاعر توست

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست

نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست

فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم

که هر چه رود درین سرزمین مسافر توست

همان بس است که با سجده دانه برچیند

کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست

به وصف هیچکسی جز تو دم نخواهم زد

خوشا کسی که اگر شاعر است شاعر توست

که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!

به آب و آتش اگر میزنم به خاطر توست


                                                                                      فاضل نظری

به بهانه سالگردی دیگر!

دل من دیر زمانی است که می پندارد :

« دوستی » نیز گلی است ؛

مثل نیلوفر و ناز ،
...
ساقه ترد ظریفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد

جان این ساقه نازک را

- دانسته-

بیازارد !

در زمینی که ضمیر من و توست ،

از نخستین دیدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هایی است که می افشانیم .

برگ و باری است که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش « مهر » است

گر بدانگونه که بایست به بار آید ،

زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید .

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،

که تمنای وجودت همه او باشد و بس .

بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .

در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،

عطر جان‌پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت .

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

خرج می باید کرد .

رنج می باید برد .

دوست می باید داشت !

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

دست یکدیگر را

بفشاریم به مهر

جام دل هامان را

مالامال از یاری ، غمخواری

بسپاریم به هم

بسراییم به آواز بلند :

- شادی روی تو !

ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

عطر افشان

گلباران باد .
                                                                                                     

                                                                                                                    "فریدون مشیری"