رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ،
آب در حوض نبود .


                                    سهراب عزیز

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ

"شبهایی هست که آدمی را خواب نمی برد.
انتظار های شگرف میبود - که آدمی غالبا نمی داند انتظار چیست - بر بستری که بیهوده خواب را میجستم، و اندامم فرسوده بود و گویی از همآغوشی افسرده. و گاه از وراء شهوت تن چیزی را همچون شهوت ثانوی نهفته تری میجستم.
... عطش من هردم به همان اندازه که می نوشیدم زیادت میگرفت. عاقبت چندان سخت شد که از فرط شوق میخواستم بگریم.
... حواسم تا حد شفافیت فرسوده بود، و آنگاه که بامدادان به جانب شهر سرازیر شدم، نیلگونه آسمان در من اندر شد."

از "مائده های زمینی" ترجمه جلال

مهدیه چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ق.ظ http://galleryms.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری شعرسهراب قشنگترش کرده موفق باشی بیا به وبلاگ منم یه سربزن

در اولین فرصت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد