والللااااااااااااا :)

دوستت دارم ؛

نه به خاطر شخصیت تو ؛

بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .



                                                                                  گابریل گارسیا مارکز

:)

من به چشمهای بی قرار تو

قول می دهم

ریشه های ما به آب

شاخه های ما به آفتاب می رسد

ما دوباره سبز می شویم


قیصر امین پور

مجددا ً ما زیاران چشم یاری داشتیم !!

تو شرایط عادی همه هستن...همه خوبن...توی خوشیها هم همینطور...ولی درست در لحظاتی که داری شرایط بدی رو می گذرونی...وقتایی که احتیاج به آرامش...یا یه پناه ...اونوقته که هیچ کس درکت نمی کنه...همه خودخواهی های خودشونو دارن...هر کی فکر خودشه...هیچ کی نیست همراهیت کنه...کنارت باشه...پناهت باشه...همراهت باشه...یه لحظاتی از خودخواهی اش بگذره...بخاطر تو...آدما اینجور مواقع هست که خودشونو نشون می دن...عوض اینکه مرحم زخمت باشن...یه دردی به دردات اضافه می کنن...پشتت یهویی خالی میشه....اونوقته که باید بفهمی که اشتباه کردی ...عزیز ترین کستم فکر خودشه...حتی اگه بگی بدادم برس ...انگار نه انگار که صدایی میشنوه....ولی تو انتظار داری...یه انتظار احمقانه...این خیلی درد داره...خیلی.

آغاز اردی بهشت رویایی ...

دلم آرامش می خـواهـد....

بـه اندازه ی خوردن ِ یک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد

یا به اندازه ی قـدم زدن
...
روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو طـولـانـی

فـرقی نـمیکند..

فقط آن لحظه را می خواهم

آن لـحظـه کـه تـمام سلـول های بدنم آرام میگیرند.....!

یک فرشته کوچک

مثل یک فرشته کوچک
 آرام و نرم 
از آسمان می آیی
روی شانه ام مینشینی
و
پچ پچ ت گوش مرا پر میکند
و من
ریسه میروم
دیوانگی ام را
 و دلم برایت 
 غنج میرود
دست هایم را میگیری
دست هایت
برای من
خنکای بهشتی میشود
به غایت آرزو
شیرین
چشم هایت
به نهایت نور
روشن
من و تو
تو و من
دست در دست  
هی میچرخیم و
هی ...
و تو
رفته رفته
 محو میشوی
با جرقه ای در دلم ..
.
.
.
من می مانم و
بهت آدم ها ..
 
***


من هستم و یک دنیا موسیقی در ذهن ، خروارها سکوت مانده روی دست ، من هستم و تمام تنهایی .. وقتی برای خودم راه میروم و آرام ترانه زمزمه میکنم ..
وقتی توی جمع ، بی خیال آدم ها رو می کنم به پنجره و زمان برایم همانجا متوقف میشود .. وقتی تمام لذت من میان آنهمه نوشیدنی گوناگون یک لیوان چای میشود ..
وقتی بریده ام از آدم ها و نفس میکشم و فکرمیکنم شاید هنوز امیدی مانده باشد در آن دورتر ها که من دستم نمیرسد . .. کمی از چای را قورت میدهم و نهیب میزنم که .. آهای دختری بیخیال این حرف های تکراری ...

حالم خوش است ، اتفاقی نیفتاده فقط حالم از تنهایی خوش است ..
حالم از تنها قدم زدن ، ترانه زمزمه کردن ، تنها نگاه کردن ، تنها عاشقی کردن ، تنها لذت بردن ، تنها گوینده و شنونده خود بودن ، تنها چای نوشیدن و تنها تنهایی را بلد شدن خوش است ...



پ ن : یک بغض ناشناخته ...

داره کم کم به سراغم میاد

دلهره ی شیرین رسیدن فصل عاشقی

13 به در هم آمد


سیزده را همه عالم به در از شهر کنند

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم...


شهریار

کاش گاهی مرد بودم

کاش گاهی مرد بودم
می شد تنهاییم را ...به خیابان بیاورم
و نگران نگاه های مغرضانهِ مردم نباشم...

کاش گاهی مرد بودم
می شد شادی ام را ...به کوچه ها بریزم ...با صدای بلند از ته دلم بخندم
و هیچ ماشینی...برای سوار کردنم ...ترمز نکند ...!

مــن از زن بــودنـم در این سـرزمیـن گــاهــی سخــت گلـــه دارم.

سال نو مبارک !

بس که بد می‌گذرد زندگی اهل جهان

مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند


                                                                صائب تبریزی

برای تو

"دوستت دارم" را
در دستانم می‌چرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هروقت می‌خواهم
به دستت بدهم نیستی؟

دیگر ایمان نداشتم
قلبم فشرده می‌شد از درد
تاب نمی‌آوردم
و می‌پیچیدم به دور شب.

چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟

و من آب می‌شدم
می‌سوختم ذره ذره
تا نجات‌دهنده از گور شب برخیزد
و مرا از خاک سرد برچیند.

بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم

و تا صبح به نفس‌های تو بدوزم

                                                              عباس معروفی

:)

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه ی رهن خانه ی خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زنار داشت

چشم «حافظ» زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه ی جنات تجری تحتها الانهار داشت

                                                                                                           حضرت حافظ